امیر رضاامیر رضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

امیررضا جون نفس مامان وبابا

مرد کوچولو 20 ماهه شده

سلام کوچمولوی خودم قربونت برم قند عسلم که تند تند هزار ماشالله بزرگ می شی والا نمی دونم چطور 9 ماه بارداری انگار عقربه های ساعت جون نداشتن حرکت کنن هر روزش اندازه هزار سال می گذشت ولی حالا مثل برق و باد می گذره و  20 ماه از داشتن جواهری مثل تو می گذره و انگار همین دیروز بود که تو رو برای اولین بار بغل کردم بعضی وقت ها دوست دارم زمان از حرکت بمونه تا از این لحظات زیبا بیشتر استفاده کنم آخه دوران کودکی بچه ها خیلی قشنگه. قند عسلم یادم رفت بگم 20 ماهگیت مبارک عزیز دلم . بازم یکم دیر اومدم اونم بخاطر اینترنت که بعضی وقت ها همچین لج آدم رو در میاره حداقل قطع نیست که بگی قطعه ولی هیچ گونه واکنشی نشون نمی ده از کارهای قشنگت بگم که ماشالله...
30 بهمن 1392

به به چه هوایی

عزیز دلم سلام . این پست رو باید دو هفته پیش می گذاشتم که از قلم افتاد . ولی دلم نیومد نزارم آخه به شما خیلی خوش گذشت . اون روز هوا عالی بود بابا نزدیک های ظهر تماس گرفت و گفت نهار بریم بیرون و منم سریع وسایل رو آماده کردم و نهار رو بیرون توی طبیعت خوردیم و بعد شما با بابایی بازی کردی و بعد از اون اومدیم خونه فکر نکنم کل بیرون رفتنمون به 2 ساعت هم کشید ولی خیلی خوب بود مخصوصا برای شما . یه روز خوب به روایت تصویر من                و  مامانم                و بابام      اومدیم گردش ...
14 بهمن 1392

یه جوجه حاضر جواب

سلام جوجه کوچولوم قربونت برم که ماشالله انقده باهوش و البته حاضر جوابی البته چون هنوز کامل نمی تونی حرف بزنی با حرکاتت ما رو شگفت زده می کنی . دیروز داشتم با تلفن صحبت می کردم و شما هم به پر و پام می پیچیدی و ادکلن های روی میز رو می خواستی منم یکی رو دادم دستت یکم مشغول شدی و یهو دیدم درش رو باز کردی و گذاشتی دهنت منم سریع از دستت گرفتم و بعد تلفن رو گذاشتم سرجاش و شما هم جیغ و فریاد می کردی در همچین مواقعی سعی می کنم به داد و بیدادت محل نزارم تا خودت آروم بشی البته سخته اما برای جلوگیری از لوس شدن مفیده منم اومدم توی آشپزخونه دنبال کار خودم شما هم اومدی دنبالم و گریه می کردی و گر و گر اشک می ریختی دیدی محلت نمی زارم منو زدی و منم گفتم ام...
8 بهمن 1392

تعلیم رانندگی

عزیزم سلام چند شب پیش سوژه گیر آورده بودیم از شما فسقلی ها چپ و راست عکس گرفتیم که شد این نتیجش قربونت برم که انقده مهربونی و می زاری نی نی ها با اسباب بازیهات بازی کنن البته بجز بعضی مواقع که حس مالکیتت گل می کنه ثنا خانم :من ماشین سوالی دوست دالم   استادامیررضا:اول صندلی عقب بشین تا همه چیز رو یادت بدم   شاگرد کوچولو:نمی خوام می خوام بیام جلو بسینم استاد:ببین این فرمون ماشینه ... استاد: این بوقه ... استاد : بوست می کنم چون شاگرد خوبی بودی(البته چون کوشمولویی ) استاد: حالا خودت بشین پشت فرمون شاگرد: نمی خوام می تلسم استاد: بشین بچه حرف گوش کن شاگرد : استاد کجا لفتی م...
5 بهمن 1392

19 ماهه شدی ماشالله

پسر گلم هزار ماشالله روز بروز داری بزرگتر و آقاتر می شی.   این روزها خیلی دلت می خواد که با همدیگه بازی کنیم و مرتب کارت های بَن بِن بُن رو میاری و می خوای بچینم رو زمین و ازت شکل ها رو بپرسم و تو هم با انگشت های کوچیکت جواب بدی  و منم تشویقت کنم قربون پسر باهوشم برم که خیلی خوب کارت ها رو بلدی و الان هم داری رنگ ها رو یاد می گیری . عاشق عمو پورنگ و پهلوون پنبه ای به خصوص پهلوون پنبه وقتی شروع می شه اگه پهلوون بره همش کنترل به دست میای سراغم و پاهات رو می کوبی زمین و می گی پنبه .تازه یاد گرفتی پهلوون پنبه رو باد کنی و مثل خودشون بالا  و پایین می ری و می گی پیس پیس پیس .اونقدر قشنگ این حرکات رو انجام می دی که می خوام بخور...
3 بهمن 1392

شیرین تر از عسل

خوشمزه ،شیرین ، بامزه ،نیا جلو وگرنه می خولمت ! آخه تو چقده شیرینی روزی هزار بار که بوست کنم بازم کمه حالا خودت هر چی خوردنی با شیرین کاریهات خوردنی تر می شی یه خبر خوش!!!! هورا هورا هورا هورا بالاخره این دندون آسیاب کمروت رخ بنمود و خجالت رو کنار گذاشت و بعد از 4 ماه اذیت کردن یهویی بیرون اومد .انگار منتظر نیم نگاهی از  آقای دکترت بود دیشب دکترت می گفت درد گوشش واسه این دندونه (حالا قدیمیا می گفتن عمه بچه باید دندون رو ببینه تا راحت در بیاد منم همش می خندیدم و می گفتم حالا دندونه از کجا می دونه این عمشه حالا نگو دندون حسابی قاطی کرده بود آقای دکترت رو با عمه اشتباه گرفته ) منم به خاطر این مروارید خوشگلت یه کیک درست ...
1 بهمن 1392
1